در بهشت برایت خانهای میخرم پسر؛ ستونهای ایرانمال ارزانی خودتان
خبر "در بهشت برایت خانهای میخرم پسر؛ ستونهای ایرانمال ارزانی خودتان" از منبع طرفداری درتاریخ ۱۴۰۴/۰۸/۰۵ مربوط به تیم استقلال با موضوع news-تازه ترین های باشگاه استقلال منتشر شد.
فرشته مرگ، خانه استقلالی های دهه ۴۰ و ۵۰ را رها نمی کند. در ظرف تنها هشت ماه، مهدی حاج محمد و فرزامی و داریوش مصطفوی و فرامرز ظلی رفته اند و حالا نوبت یک عزیز دوست داشتنی دیگر است
طرفداری | اکبر کارگرجم درگذشت؛ چه بی کسی غریبی داشت مرد همه کاره دفاع فوتبال ایران. کارگرجم فقید، کاپیتان سابق استقلال و ستاره ای بود که به راحتی در دفاع راست و چپ، پوششی، یارکوب، هافبک دفاعی و حتی هافبک راست بازی می کرد.کسی برای پیرمرد فقید ۸۱ ساله ضجه نمی زند. این قانون اجتماع ماست. می گویند سرطان داشت و راحت شد که رفت، اما زندگی تلخ ۲۰ سال آخر او به واقع جای ناله و گله دارد. مردی که به خاطر کمبود وسع مالی مجبور بود در رودهن زندگی کند، جایی که فرزند او، کسی که همه چیزش بود، در یک شب تلخ، از فرط افسردگیِ زندگی خارج از تهران و میان دوستان و همسالان و رفقا، به زندگی خود خاتمه داد. بعد از آن، اکبر کارگرجم، آن ستاره ستبر دفاع فوتبال، برای بار اول مُرد.اطرافش پر بود از مشاهیر، پر بود از پولدارها، پر بود از ابرثروتمندانی که ایران مال را ساختند؛ آنها که به اندازه سرانه پنج میلیون تومان برای هر ایرانی، خون ملت را در شیشه کردند. بدهکاران و غارتگران سرمایه بانک آینده را می گوییم که استقلالی بودند و برای استقلال سینه می زدند، اما کارگرجم را، که ستاره تاریخی تیمشان بود، در رودهن رها کردند تا جوان برومندش خودخواسته زندگی را خاتمه دهد.می شد با سرمایه های حداقلی، جان کارگرجمِ جوان را نجات داد. شاید اگر امروز آن فرزند بود، کارگرجم هم زنده بود. اسطوره در تنهایی مُرد، هرچند قبل از مرگ، برای آخرین تجلیل، دورش را گرفتند و عکس گرفتند. نشد کسی بیاید و عکس نگیرد. همه آمدند، برای دیدن کارگرجم آمدند؛ برای دیدن ستاره ای که در سال ۱۳۵۲، با وجود حضور قلیچ خانی و علی پروین و کلانی و آشتیانی و ایرانپاک و غلامحسین مظلومی و جباری، مرد سال فوتبال ایران شده بود. اما همه آمدند تنها برای این که کسی نگوید چرا به دیدن اسطوره نرفته اید.کارگرجم هم رفت. فرشته مرگ، خانه استقلالی های دهه ۴۰ و ۵۰ را رها نمی کند. در ظرف تنها هشت ماه، مهدی حاج محمد و فرزامی و داریوش مصطفوی و فرامرز ظلی رفته اند و حالا نوبت یک عزیز دوست داشتنی دیگر است؛ کارگرجم نجیب. مردی که مدعیان عشق استقلال می توانستند تنها با یکی از هزاران هزار ستون ایران مال که با پول مردم ساختند، سقفی برای زندگی اکبر آقای گل تدارک ببینند.راستی چقدر سخت است تصور کنیم در این مملکت، مردانی بزرگ و نامدار مثل همایون بهزادی و کارگرجم و ظلی می میرند و تا روز آخر سقفی بالای سرشان نبوده است. چقدر تلخ است می بینیم شفقتیان و شفقتیان ها در عسرت و تنگدستی و آرزوی مرگ، جان خود را به فرشته مرگ پیشکش می کنند.
